شاید همه ما نام گنجشکک اشی مشی را بارها شنیده باشیم. اما چیز زیادی در موردش ندانیم. راستی چه سرگذشتی پشت این گنجشکک اشی مشی می باشد؟ راستی اشی مشی چه معنی ای می دهد؟
به گفته حسن حاتمی، اشی مشی در گویش کارزونی مخفف «با شاه منشین» و به مفهوم کسی است که با شاه نمینشیند و از حاکم و شاه و حکومت جانبداری نمیکند و طبع بالا و عزت نفس دارد. گنجشکک اشی مشی نام متلی ایرانی (احتمالاً با ریشه کازرونی) است که ابتدا پری زنگنه و بعد فرهاد مهراد ترانهای بر اساس آن خواندهاند. این ترانه در فیلم گوزنها اجرا شدهاست. روایتِ کازرونیِ این متل که ساخته شاعر و نویسندۀ کازرونی حسن حاتمی است برای چاپ به احمد شاملو سپرده می شود که با گویش تهرانی توسط احمد شاملو در سال ۱۳۴۰ منتشر شدهاست.
(متل : [ م َ ت َ ] به قصههای کوتاه سرگرم کننده با مضامین لطیف و آموزنده گفته میشود که تمام یا قسمتی از آن قافیه دار، شعرگونه است. "دویدم و دویدم" و "اتل متل توتوله" از متلهای معروف فارسی است)
متلی با دو روایت:
روایت کازرونی
گنجشککی سکه پولی پیدا میکند و پس از آنکه با جستجوی بسیار صاحب آن را نمییابد با آن ماست میخرد و با پیرزنی که نان میپزد شریک میشود. پیرزن به او نارو میزند و گنجشکک نان پیرزن را میبرد. با چوپانی شریک میشود و چوپان نیز به او نارو میزند. گنجشکک بره چوپان را به تلافی میدزدد. با تازهدامادی شریک میشود و باز هم نارو میخورد. گنجشکک عروس وی را میرباید و به لوطیان میدهد و در عوض تمبکی از آنان میگیرد. گنجشکک با تمبک خویش به قصر پادشاه رفته و شکایت به او میبرد. پادشاه به فراشان دستور میدهد تا او را با تیر بزنند. تیرها به وی اصابت نمیکنند ولی او از ترس بیهوش شده و شاه او را میخورد. گنجشکک که در زندان نمور و تاریک شکم پادشاه به هوش میآید، موفق میشود از آنجا فرار کرده و آبروی پادشاه را نیز نزد همه ببرد و تنبک خود را بازپس گیرد. تمبک را به نزد لوطیان برده و عروس را بازپس میستاند و با او زندگی میکند.
روایت امروزین
گنجشکک اشی مشی از تاج شاه یاقوتی میدزدد تا به بچههایش بدهد تا با آن بازی کنند. اما در میان راه آن را به پیرزنی میبخشد تا به زندگیاش سر و سامان بدهد. پس از آن گنجشکک به دزدی رابین هود وار جواهرات شاه و بخشش این جواهرات به مردم ادامه میدهد. او برای اینکه شناخته نشود هر بار خود را در حوض نقاشی به رنگی دیگر در میآورد.
گنجشگك اشي مشي، لب بوم ما مشين
بارون مياد خيس ميشي، برف مياد گوله ميشي
ميفتي تو حوض نقاشي
كي مي گيره فراش باشي
كي مي كُشه قصاب باشي
كي مي پزه آشپزباشي
كي مي خوره حكيم باشي
گنجشگك اشي مشي..
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قصه های ایرانی ، ،
برچسبها: